امام زمان(19) (پنج شنبه 87/2/5 ساعت 12:30 عصر)
امام شناسی1بسم الله الرحمن الرحیم امامت شناسی 1 کانون فرهنگی رهپویان وصال ـ سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد موضوعی که برای این جلسه انتخاب کردیم ، بحث امام شناسی هست . یکی از بزرگترین مشکلات ما اینه که اعمالمون رو به باد فنا می دهیم . گر نه موش دزد در انـبان ماست پس گندم انبان چهل ساله کجاست اول ای جان رفع و دفع موش کن وانـگهی در جمع گنـدم کوش کن آقا ! چرا این اعمال به باد فنا می ره ؟ چرا اینقدر زحمت می کشیم و تلاش می کنیم ، گریه ، نماز شب ، دعا ، زیارت ، توسل ، زیارت آقا امام رضا (ع) و . . . اما چیزی نمی شیم ؟ چرا اینقدر که ما مشکلات رو به جونمون می خریم برای اینکه چیزی بشیم . به جایی برسیم ، چیزی نمی شیم ؟ یکی از دلایلش اینه : عمل مخلوط به گناه خریداری نداره . اعمال ما ، مثل خم عسلی می مونه که مخلوط به سرکه شده . عسل مخلوط به سرکه رو هم هیچ کس نمی خره . گناه برای اعمال ما مثل سرکه می مونه . عمل رو خراب می کنه . دلیل دیگه اش چیه ؟ هر چقدر که دکتر روی مریض کار کنه و براش نسخه بده تا وقتی پرهیز نداشته باشه این نسخه ها موثر نخواهد بود . فایده نداره . میاد تو جلسه ابی عبدالله (ع) می شینه گریه می کنه ، سینه می زنه ، با همین چشم هاش می ره بیرون 5 دقیقه نشده ، نگاه به نامحرم می کنه ! قبلاً در بحث گناه چشم گفتم خدمتتون که نگاه به نامحرم ، چه ضررهایی داره ، چه عقوبتی داره ، و ترک نگاه به نامحرم چه پاداشی داره . اگه می خوای زائر امام رضا (ع) باشی باید این یکی رو حفظ کنی . چرا ؟ حدیث از امام رضا (ع) ، می فرمایند : “ ناموس جامعه اسلامی ، ناموس ماست ، هر کسی به زنهای مومنه نگاه بد کند انگار به خواهر منِ امام رضا (ع) نگاه کرده ! ” با این حدیث باید مو به تن بعضی بی حیاها سیخ بشه . که چه چقدر آدم باید بی حیا باشه ، که به زیارت آقا امام رضا (ع) بره ، ( چقدر پررو ! آقا ، حاجتم رو بده ) بعد هم بیاد به نامحرم نگاه بد کنه . یه مثال مع الفارغ بزنیم : بابا ! اگه یه کسی خدای ناکرده به ناموس ما این جوری نگاه کنه چه جوری جوابش رو می دیم ؟ باز یه مثال مع الفارغ دیگه ، اما اگر امام رضا (ع) به ما بگه برو گم شو هیچ حرف بدی نزده ، یعنی حق طبیعی مون هست ، یعنی خیلی هم لطف کرده . اما زبان : زبانی که انشاءالله می خواد در حرم امام رضا (ع) امین الله بخونه و زیارت جامعه کبیره بخونه این زبان باید لیاقت صحبت با آقا امام رضا (ع) رو پیدا کرده باشه . چگونه ؟ مثال : در یک محلی ، یه دستشویی عمومی هست اگه این محل رو خراب کنن ، هیچ وقت در یک جایی که دستشویی عمومی بوده مسجد نمی سازند . بیت دهان ما و زبان ما اگر به نجاسات لغوی آلوده بشه این زبان دیگه لیاقت صحبت کردن با امام رضا (ع) رو نخواهد داشت . باید آدم بشیم ، یعنی چی ؟ “ من اخلصَ لله اربعین صباحاً جری الله ینابی ان حکمته من قلبه الی لسانه ” جلسه قبل این قول رو دادیم ، که با هم یک چهله داشته باشیم . کیا مردش بودن ؟ انشاءالله که همه . آقا جون ! قرار شد چهل روز امام مهربونت رو امتحان کنی . گرچه زشته . قرار شد چهل روز خودت رو نگه داری . سی سال ، پنجاه سال برو گناه کن ، چهل روز رو بیا امتحان کن ببین چی می شه ؟! آقا چهل روز اخلاص برای خدا ، پاک بودن برای خدا رو داشته باشی . چهل روز امتحانی دست و پا و چشم و زبانت رو برای خدا کنترل کن . “ جری الله ینابی ان حکمته من قلبه الی لسانه ” بعد از این چهل روز ، اگه واقعاً اینجوری بشه ، تا رفتی گفتی : “ السلام علیک یا غریب الغربا ! ” قشنگ آقا جوابت رو می ده ، می گه : “ و علیکم السلام ” حدیث داریم . تا اونجا می رسه که خداوند می فرمایند : “ کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش به ” من دستش می شم ، من چشمش می شم ، من زبونش می شم ، من گوشش می شم ، همه چیزش می شم ! فقط چهل روز ! خُب این چهله رو اونایی که خراب کردن دوباره از امشب شروع کنن ، آقا یه چهل روز رو مایه بذار ! خدا شاهده ، خدا شاهده ! برای همین که این چهل روزها رو هی امروز و فردا می کنیم ، می رسیم به یه جاهایی که اصلاً راه برگشت نداریم ، نگاه می کنی می بینی همه پل های پشت سر خرابه ، لذا عزیزان عنایت کنند . چهل روز ! خُب تا اینجای بحث خلاصه ای بود از بحث گناه شناسی و چقدر تاکید کردم که همه این چیزایی که ما می گیم و شما زحمت می کشید و گوش می دید ، فقط به یه درد می خوره . اون هم این که عمل کنی ، اگر عمل نکنی هیچی !گوش دادی و رفتی . ما هم گفتیم و رفتیم . خُب حالا می رسیم به این که زائر دیگه چه خصوصیاتی باید داشته باشه ؟ به شرطی که گناه ترک شده باشه . ببینید مراحل رو طی کردیم ، ماه رمضونت تمام شد ، بحث گناه شناسی رو گفتیم ، راههای مقابله با گناه رو گفتیم ، رسیدیم به این جا . حالا پاک شدی ، می خوای بری خدمت امام رضا (ع) . باید چی بگی ؟ باید چکار کنی ؟ و این کسی که می خوای پهلوش بری کی هست ؟ باید این رو بدونی ، امامت رو بشناسی . این مهمه . آدم با چشم کور نره ، بری ببینی کی هست ! این مراحلی هست که انشاءالله طی خواهیم کرد . انشاءالله یه جوری بشه ، وقتی به زیارت آقا امام رضا (ع) رفتی . به تپه سلام که رسیدی ، از همون 15 کیلومتری که گنبد آقا رو دیدی ، همون جا بفهمی حاجت روا شدی . تعریف می کنند اون زمانهای قدیم که با شتر رفت و آمد می کردند ، کاروانهایی که برای زیارت آقا امام رضا (ع) می رفتند ، به همون تپه سلام که می رسیدند ، معمولاً یه شب اتراق می کردند و از امام رضا (ع) اجازه می گرفتن . یه شب با آقاشون خلوت می کردند که آقا اگرچه بدم ، اگرچه گنه کارم ، اگرچه رو سیاهم ، اما تو از این مهمونای روسیاه زیاد قبول کردی . می شنستن با آقا حرف می زدن . نه مثل ما که صاف می ریم تو حرم . پر رو ، بی حیا ، دریده ، طلب کار ! آقا هر کی تو این عالم مهربون بود همین جوری باهاش برخورد می کنن یا فقط امام رضا (ع) ما هست که اینقدر مظلومه ؟! هر کی تو این عالم به کسی لطفی کرد ، وفایی کرد ، با بی وفایی جوابش رو می دن ؟ هر کی توی این عالم ، حاجتی از کسی برآورده کرد ، بهش بد می گن ، به ناموسش نگاه می کنن ، قلبش رو می سوزونن ؟! مگه امام صادق (ع) نفرمود : “ گناه نکن ! مادر ما می فهمه گریه می کنه . ” آی کسایی که تا می گن : “ قبر غریب و گمشده فاطمه (س) ” گریه می کنید ! غیر از قبر غریب و گمشده ، گریه ها و اشک های مادرمون هست که گریه داره . روایت می فرماید روزی سه مرتبه پرونده همه بچه هاش رو نگاه می کنه ، می گه : “ وای ! اینکه باز آبروی من رو برد !! ” چقدر ما وقیحیم ؟! چکار کردیم ما ؟! خدا انشاءالله از سر همه تقصیرات ما بگذره . می خوایم امام شناسی رو اینجوری شروع کنیم : آقا ! مشروب خورده بود ، عرق خورده بود داشت تو کوچه های مدینه رد می شد ، امام صادق (ع) رو دید . از شیعیان آقا (ع) بود . ( خاک تو سر این شیعه های مدینه کنن . بابا ! شیعه است ، توی مدینه ، امام صادق (ع) رو می بینه باز هم عرق می خوره !! عجب مردم بدی بودن اینها ! ) مست کرده ، امام صادق (ع) رو دید ، روش رو کرد به دیوار ، گفت یه وقت آقا من رو نبینه ، زشته ، آبروم می ره . یه وقت دید یه دستی روی شونش اومد ، آروم شونه اش رو تکون داد ! فرمود : “ برگرد ! ” برگشت ، سرش رو انداخت پائین ، گفت : “ آقا ! شرمنده ام ” آقا یه لبخندی زدن ، فرمودن : “ در هیچ حالی از ما رو برنگردونید ! ما شماها رو دوست داریم ، ما برای خودتون می گیم ، چرا با ما بد می کنید ؟! من که می گم گناه نکن ، برای اینه که خودت نسوزی عزیز دلم ! من که می گم گناه نکن برای اینه که بتونم روز قیامت دستت رو بگیرم . ” گفت : آقا شما دست ما رو هم می گیرید ؟ فرمود : “ بله ، ما روز قیامت دست همه شیعیان رو می گیریم . اما ، اِنّی اَتَخَوفُ علیکم بِالْبَرزخ ، من از برزخ شما خیلی می ترسم ! مراقب باشید ! توی برزخ دست ما به شما نمی رسه ، ” امام اینجوریه ، همین جوری می گه : “ امام مهربون ، علی موسی الرضا (ع) غریب الغربا (ع) ! ” اصلاً تو می دونی آقا کیه ؟ خوب دقت کنید ، ببینید چی می گم . اینها همه مقدمه بحث امام شناسیه . اول از مهربونی امام (ع) شروع می کنیم . بحث این جلسه مهربونی امام (ع) هست . تا انشاءالله اگه خواستی به زیارت امام رضا (ع) هم بری با بصیرت و معرفت بری . اومد در خونه فاطمه (س) . در زد ، ابی عبدالله (ع) می دونست که کیه . می دونه گداست ، از پشت در فرمود : “ کیه ؟! ” گفت : “ حسین جان ! آبرو داری از اهالی مدینه هستم ، از مال دنیا ، یه آبرو برام مونده . اومدم به تو بفروشم و تو آبروم رو بخری ، و پول بدی من به بدهکارها بدم . ” آقا از پشت در دستش رو بیرون آورد وکیسه ای پول به اندازه بدهکاریش ، گذاشت کف دستش . عرض کرد : “ آقا ! چرا من رو نگاه نمی کنی ؟! ” فرمود : “ می خوام خجالت نکشی ! ” ( حالا اینجا رو گوش کن ! ) انگشتر آقا رو دید ! نفهمید این دست ، دست کیه . گذشت . . . ! یه وقت اومد توی کربلا . دید یه بدن بی سرافتاده ، گفت : عجب انگشتریه !! بعد که انگشتر رو جدا کرد ، فهمید اون دست ، دست کی بوده !! آقا می دونه این یه روز میاد دستش رو جدا می کنه ، باز هم این جوری بهش لطف می کنه !! آقا اینا کین ؟!! خدا شاهده ما نمی تونیم بفهمیم . علی اکبرش (ع) رو کشته ، عباس (ع) رو کشته ، قاسم (ع) رو لگد کوب کرده ، همه شهدای کربلا رو پاره پاره کرده ، رو سینه حسین (ع) نشسته ، خنجر رو در آورده ! امام حسین (ع) یه نگاه کرد به شمر ، فرمود : “ شمر ! می خوای بهشت رو برات تضمین کنم ؟ اگه همین الان پاشی بری ، من بهشت رو برات تضمین می کنم . ” خیلی حرفه !! آقا ! این ائمه (ع) چه کارهایی که نمی کردند ؟! “ عادتکم الاحسان ” انشاءالله زیارت جامعه کبیره رو با هم می خونیم ولی باید معنیش رو بفهمی : “ عادتکم الاحسان ” می دونی عادت یعنی چی ؟ می گن عادت خورشید نور دادنه . تا حالا دیدید خورشید که در می یاد نتونه نور بده ؟! نه . آقا ! عادتِ اینها احسانه نمی تونن خوب نباشند . نمی تونند خوبی نکنن . نمی تونن . “ وَ سَجیَّتکمُ الْکَرَم ” اخلاقشون هم کَرَمه . “ اِنْ ذُکِرَ الْخَیْر ” هر جا اسم خوبی می یاد : “ کنتم اوله و آخره و اصله و فرعه و معدنه و مثواه ” همه چیز خوبی ها نزد شماست ، همه چیز ! لذا وقتی شتر از قتال خونه فرار کرد ، اومد خودش رو به پنجره فولاد امام رضا (ع) مالید ، مردم مشهد گرفتنش و سالها توی مرغزارها رهاش کردن تا بچره ! اصلاً مختص این چیزا نیست ، یه بنده خدایی از این کفتر بازها می گفت : کبوتری داشتم خیلی از من فرار می کرد ، می گفت : یه روز که بالاشو می چیدم ، اشتباهاً قیچی رفت لبه بالش . خون زد بیرون . می گفت : دیدم یه بالی شروع کرد پریدن ! هی می پرید ، هی می ا فتاد . رفتم دنبالش ببینم کجا می ره ؟! می گفت از یه خیابون پیچید ، رفت خودش رو انداخت توی حرم امام رضا (ع) ! مرجع حیواناته . آقا ما حیوونا رو هم قبول کن ! آقا همه بحثها درست ، همه درسها درست ، هرچی ما از قول شما ائمه (ع) بگیم درست . اما امام شناسی فقط همین درسها نیست ، جلسه اول امام شناسی من اینجور شروع کردم که بگم : آقا جون ! العلم نور یقذفُهُ الله الا قلب من یشاء ” محبت و ارادت و مودت به شما رو ، خودت باید به دل ما بندازی ، امام شناسی یعنی چی ؟ یعنی خودت تو دل ما ، خودت رو بشناسونی . “ اِنْ ذُکِرَ الْخَیْر ، کنتم اوله و آخره و اصله و فرعه و معدنه و مثواه یا ولی الله ، ( حالا این جاش مهمه ) انَّ بینی و بینَ الله عزوجل ذنوبا ” می گه از تو که نمی تونیم مخفی کنیم ، جلو قاضی که نمی شه معلق بازی کرد ! تو که همه ما رو می شناسی ، تو که باطن همه ما رو می دونی ، ما هرچی اینجا بگیم ، گریه کنیم ، فایده نداره ، تو که می دونی چه آدمای بدی هستیم ، تو که می دونی چقدر قلب مادرت فاطمه (س) رو شکستیم ، تو که می دونی نه چشم پاک داریم ، نه زبون پاک ، نه گوش پاک داریم ، نه دست پاک داریم ، تو که می دونی ما هیچی نداریم “ ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا ” بین ما و خدا یه گناهانی هست ، خودت هم می دونی ، خدا هم می دونه “ لا یعطی علیه الا رضاکم ” اینا پاک نمی شه مگر توی امام رضا (ع) از ما راضی بشی . لذا اومد به خواب یکی از شیعیان ( خودشون یاد می دن دیگه ) فرمود : “هر وقت به حرمم اومدید و دیدید جوابتون رو نمی دم ، دو تا قسم بدید : یکی اینکه ، بگید : آقا ! جون جوادت . دیگه اینکه بگید : آقا ! تو رو به پهلوی شکسته مادرت فاطمه (س) ! ” یعنی طریقه گدایی کردن رو هم خودشون به ما یاد می دن ، اینجوری بگو ! اینجوری قسم بده ! این رو بخواه ، اون رو بخواه ، دیگه چکار می کنن ائمه (ع) ؟ آقا چی بگه آدم ؟! چی بگه آدم ؟! بهش می گن برو پنج هزار تومن از فلانی قرض کن . می گه ، نه نه ! می گن چیه ؟ می گه : این یه بار به من رو زده ، روش رو زمین انداختم ، دیگه روم نمی شه برم بهش بگم پول ازت می خوام . آی بچه ها ! امام رضا (ع) و ائمه (ع) روزی سه بار دارن به ما رو می زنن و ما روشون رو زمین می ندازیم ، یه بار وقت نماز صبح که صدا می زنن : “ آیا از شیعیان ما کسی هست که بیاد با ما صحبت کنه ؟ آیا کسی هست بیاد توبه کنه ؟ یه بار موقع نماز ظهر که می گن : آیا کسی هست از گناهان صبح توبه کنه ، یه بار در نماز مغرب و عشا ، می گن ، آیا کسی هست از گناهان روزش توبه کنه ؟ یه بار هم نیمه شب . می گن : بابا پاشو ! روزی چند بار امام رضا (ع) داره به ما رو می زنه و ما روش رو زمین می ندازیم ؟ ما چه توقعی داریم ؟ “ ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لا یعطی علیه الا رضاکم ” خُب امام شناسی رو از کی شروع کنیم ؟ فکر می کنید ما الان باید کجا بریم ؟ امام صادق (ع) فرمود : “ شما شیعیان تا کارتون گیر می کنه به ما متوسل می شید ، ما که کارمون گیر می کنه می ریم در خونه مادرمون فاطمه (س) ! ” همه چیز دنیا ، همه چیز عقبا ، همه چیزِ ما فاطمه (س) هست ، حضرت امام (ره) می فرمودند : “ ربنا آتنا فی دنیا حسنه ، اَى فاطمه (س) و فی الاخره الحسنه ، اَى فاطمه (س) ” حسنه مون فاطمه (س) هست . الله اکبر ! الله اکبر ! چقدر این مردم مدینه بد بودند ، در زمانی که پیغمبر (ص) در قید حیات تشریف داشتند ، فاطمه (س) می یومد توی خونه مهاجرین و انصار می گشت ، می گفت : مشکلی ندارید ؟ من فاطمه دختر پیغمبرم ! آیا بچه های شما غذا دارند ؟ تا می شنید صدای گریه می یاد ، می دوید می گفت : چرا بچه ات گریه می کنه ؟ نکنه گرسنه است ؟ روایت می گه : صدای گریه ای در مدینه بلند نمی شد مگر اینکه فاطمه سریع خودش رو بهش می رسوند . الله اکبر !! آی فاطمه ! مادر . . . ! شنیدم تا صدای گریه ات بلند می شد ، در خونه ات رو می زدن ، می گفتن : ساکت ! اومد خدمت آقا امام صادق (ع) ، حضرت فرمودند : ما از حال همه شیعیان مون خبر داریم ، دو سه روزه نیستی ، کجایی ؟ عرض کرد : آقا ! شرمنده ، نتونستم خدمتتون برسم ، خدا به من فرزندی عنایت کرده . آقا فرمودند : به به ! فرزند چی هست ؟ گفت : کنیز شماست ، دختره . حضرت فرمود : بسیار عالیه ، بسیار مبارکه . نامش رو چی گذاشتی ؟ گفت : آقا ! جسارت کردم نامش رو فاطمه گذاشتم . روایت می گه : امام صادق (ع) سه بار با دست روی زانوی مبارکشون زدند و فرمودند : “ آه ! آه ! آه ! فاطمه ! فاطمه ! فاطمه ! ” و بعد آقا شدید گریه کردند . عرض کرد : آقا ! جسارتی شد ؟ اگه این طوره من اسم رو عوض کنم ؟ آقا فرمودند : “ نه نه نه ! اتفاقاً خیلی عالیه . فاطمه اسم قشنگیه . اما یه چیزی رو بهت بگم این اسم فاطمه گذاشتن ، سه تا حق برای تو داره ، 1 ـ هر وقت وارد اتاق شد ، جلوی پاش می ایستی . 2 ـ هر وقت دخترت اومد ، دستش رو می بوسی 3 ـ نکنه بهش سیلی بزنی !! ” یه قضیه ای رو می خوام خدمتتون بگم : چهار راه شهداء ( مشهد ) به سمت راه آهن ، یه کتاب فروشی سر نبش هست ، یه حاج آقایی اونجا مسؤول کتابفروشی هستند ، ایشون آدم خیلی مقدسی هستند ، تعریف می کرد ، چند سال پیش ، دیدم یه خانمی از سمت چهار راه شهداء پیچید به سمت راه آهن ، ( توی خیابون آزادی که دیگه حرم دیده نمی شه ) دیدم چادرش رو در آورد و گذاشت توی کیفش ، می خواست بره ، صداش زدم : “ خانم ! کجا ؟! ” گفت : “ می خوام برم خونه مون . ” گفتم : “ یه لحظه تشریف بیارید توی حجره ، کارتون دارم . ” گفت : “ بله ، امر بفرمائید . ” گفتم : “ خانم ! مگر امام رضا (ع) فقط توی همین خیابون شیرازیه ؟ توی خیابون آزادی نیست ؟ ! ” گفت : “ بله . ” گفتم : “ پس چرا چادرتون رو اونجا می پوشید و اینجا در می آرید ؟ ” گفت : “ حالا که گفتی ، بذار بهت بگم . من اهل مشهد نیستم ، اهل تهرانم . مسلمون هم نیستم . من مسیحی هستم . یه دختر سه چهار ساله داشتم ، سرطان خون گرفت . هرجا بردیم خوب نشد . یه شب اومد کنار من نشست شروع کرد به گریه کردن ، گفت : “ مادر ! تو دلت برای من نمی سوزه ؟ ” گفتم : “ چرا مادر ؟ ” گفت : “ تو دلت می خواد من بمیرم ؟ ” گفتم : “ نه عزیز دلم ! ” گفت : “ پس چرا من رو دکتر نمی بری ؟ ” گفتم : “ من که همه دکترها تو رو بردم . ” گفت : “ نه ! این بچه مسلمونها می گن ما یه دکتری داریم هیچ کس رو جواب نمی کنه . ” ( یا امام رضا ! مریض های گناه رو هم شفا می دی یا نه ؟! ) گفتم : “ این دکتری که می گی ، کیه ؟ ” گفت : “ می گن : اسمش امام رضاست . ” آوردمش . گفتم این در آخر رو هم بزنیم . آوردم مشهد و یه دو روز جلوی پنجره فولاد خوابوندمش . سه روز هم بیشتر وقت نداشتیم ، روز سوم ، دیگه داشت حال دخترم بد می شد ، بردمش توی هتل خوابوندمش ، برگشتم ، گفتم : آقا ! من که شما رو نمی شناسم ، مسیحی هم هستم ، اما می گن برای شما مسیحی و مسلمون فرقی نداره . یه نگاهی به این دختر ما می کنی یا نه ؟ همین رو گفتم و برگشتم . اومدم به در هتل رسیدم ، دیدم شلوغه . گفتم : حتماً دخترم مرده . رفتم داخل ، دیدم دخترم نشسته ، تا من رو دید گفت : “ مادر ! کجا بودی ؟ یه آقایی اومد اینقدر خوشکل . . . ” پیغمبر (ص) رحلت کردند . علی جان ! چه نشستی ؟ بدن پیغمبر (ص) روی زمینه . علی (ع) می گه : دویدم ، شروع کردم بدن مبارک رو شستن ، اولی اومد گفت : علی ! چیکار می کنی ؟ گفتم : دارم بدن پیغمبر (ص) رو غسل می دم . گفت : نه نه نه ! دارن حقت رو غصب می کنند ! گفتم : حق می خوام چکار ؟ پیغمبر (ص) بدنش روی زمینه . گذشت و گذشت . کسی سراغ پیغمبر (ص) نیومد . روز دوم هم داشتند غنائم رو تقسیم می کردند . روز سوم رحلت پیغمبر (ص) بود ، علی (ع) نشسته ، فاطمه (س) نشسته ، زینب (س) ، حسن (ع) و حسین (ع) نشستند ، یه وقت دیدند صدای در می یاد . فاطمه (س) گفت : احتمالاً زنهای مهاجر و انصار اومدند تسلیت بگن . تا به در رسید ، دید هیزم ریختند پشت در . توی مدینه رسم عجیبی دارند . برای تسلیت آتیش می یارن .